ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات ساینا

نقطه سر خط...

بعد از یه سفر مختصر و مفید و پراز خاطره روزهای پر تلاشمون رو مجدد شروع کردیم...اولین جلسه استخر درست در اولین روز بعد از سفر انجام شد دو جلسه با هم توی استخر بودیم......جلسه دوم خاله زهره هم به جمعمون اضافه شد و دورادور زیر ذره بینم بودی...مربی بسیار سختگیر ولی خوب نصیبت شد از این بابت خوشحالم چرا که هم مربی سابق خودم هم یکی از پرسنل استخر که از قبل با هم آشنا بودیم این اطمینان رو بهم دادن که به نفعته و نتیجه مثبت رو در نهایت خواهی دید... کلاسهای مختلف هم همچنان پابرجا... این روزها بیشتر از قبل به تمرینات پیانو اهمیت میدیم شایدم بخاطر اضافه شدن کتابهای جدید باشه... دکتر شدیدا توصیه داره به خوندن کتابهای مختلف و البته یه کتاب طولانی ...
6 مرداد 1394

سفر تابستونی.....

ظهر چهارشنبه 24 تیر بعد از کلاس خوشنویسی سفر 4 روزه ای رو شروع میکنیم...عصر حول و حوش هفت نیم عصر رسیدیم...شب اول ییلاقات ماسال محل استقرار همیشگی اقامت کردیم و تا فردا قبل از ناهار حرکت کردیم به سمت شهر تالش... و اقامت توی یکی از جذاب ترین ییلاقات این شهر بنام آق اولر که اولین تجربه و یکی از کم نظیرترین ها بود... سوباتان رو فاکتور گرفتیم بخاطر خشکی طبیعت و طی مسیری طولانی و جاده ناهموار و بقولی خاکی... ترجیح دادیم از جاده جنگلی بسیار زیبای اسالم به شهر خلخال بعدم اردبیل البته قبلش يه سر به درياجه نيو Neo زديم خيلي خوشكل بود و در نهایت محل استقرارمون سرعین سومین شب رو گذاران کنیم... صبح روز شنبه به نوبت استخر آب گرم...که اولین تجربه شما بود....
6 مرداد 1394

دختر نازنین و کوشای من...

این روزا بیشتر از قبل نتیجه مثبت اونهمه کارتون دیدنهای زبان اصلی دوران بچگی به وضوح واسم مسجل میشه...جدیدا یک ماهی میشه که توی خونه فلش کارت، بصورت لایتنر کار میکنیم که دایره لغاتت بالاتر بده و یک سری جملات...با جملات هیچ مشکلی نداری و در لحظه با فلوئنسی شیک بیان میکنی...به ذهن سپاری کلمات جدید هم بعد از یکی دو روز تکرار و تمرین اوکی... کلاسهای تابستونی هم هفته دومش برگزار شد...شنبه ها بعد از سفال و نقاشی مجابید که از کتابخونه کانون یکی دو کتاب انتخاب کنید و با خودتون بیارین خونه و بخونید و خلاصه اش رو به ما بگید بعدم توی کانون خلاصه رو بنویسید و تحویل بدید... به نظر من یکی از مثمر الثمر ترین کارهاییه که انجام میدید...آخه این اواخر توی آک...
20 تير 1394

حال و هوای روزهای گرمِ تابستون

شبانه روز وقتت پره...بیشترش بازی میکنیم....کلاسهاتو میری..... پارک و شهربازی و سینما...دنا جونم اکتیو تر شده موقع بازی اکثرا با کارتها و جعبه دو کارتی سرش رو گرم میکنیم که بازی مارو به هم نریزه... حسابی داره بهت خوش میگذره.... چند هفته پشت سر هم توی آکادمی برنده شدی و جایزه گرفتی... کلاس شطرنجت رو بخاطر تداخل با کلاس زبان پنجشنبه ها کنسل کردیم... پیانو هم خداروشکر روبه راهی و نسیم جون رضایت داره...با پرس و جو از استادت متوجه شدم متد یادگیریت به سبک روسیه...و کلی چیزای دیگه دستگیرم شد... با بابایی مدرسه سر زدیم و کلی با مدیر صحبت کردیم و به شدت از کاستی های سال قبل گفتیم و در نهایت ثبت نامت رو قطعی کردیم... فردا میرم استخر ز و ...
12 تير 1394

روزهایی که گذشت....

7 خرداد تولد 7 سالگیت رو دو هفته زودتر توی کیدزلند برگزار کردیم... یکسره ابراز رضایتمندی میکنی و ازم میخوای که بازم جفتتونو ببرم اونجا... خوشبختانه خاله ملیح جون اینا هم به تولدت رسیدن...تقریبا یک هفته ای اینجا بودن و یک روز درمیون تقریبا همدیگرو میدیدم...خونه ما خاله محبوبه اینا و خاله زهره اینا.... از 5 خرداد آموزش شنا شروع شد و فردا جلسه 6 میبرمت استخر... دوستت النا جونم باهات میاد.... چهارشنبه 13 خرداد ظهر یهویی زدیم به جاده که به مراسم شب هفت یکی از اقوام برسیم... حسابی تاثر برانگیز بود...مرگ نابهنگام یه دختر جوون 24 ساله...بدجوری قلبمو درد آورد...طاقت نیوردیم و رفتیم...جهت همدردی و تسکین روحیه خودم... حیف...خدا به خونواده محتر...
19 خرداد 1394

تفلد تفلد...

امروز هوا حسابي تابستوني بود... ديروز بالاخره تلسم قرارداد تولدت بسته شد... تخميني منوي عصرونه و شام ترتيب  داده شد...اميد است كه مهمونها بدقولي نكنند...فاصله اي كه مشغول بوديم، ك ساعت و نيم شما دوتا حسابي از فضاي بازي و نقاشي بهره مند شديد... فردا جشن بايان تحصيلي مدرسه توي تالار هميشكي بركزار ميشه...يه دكلمه علاوه بر برنامه هاي دسته جمعي داري...بنجشنبه تولد مانلي...شنبه تولد بارمين متاسفانه بخاطر فوت بدربزركش كنسل شد...  دوست داشتم با لباس محلي جديد توي جشن شركت ميكردي ولي لباسهاي اينجارو نبسنديدم، همشون الكي محلي بودن...خوشم نيومد... دوستون داريم بوس.
29 ارديبهشت 1394

سفردو روزه

کوتاه، مختصر ولی مفید  با همراهی خاله محبوبه جون اینا رفتیم ییلاقات ماسال بعدم ساحل انزلی... پنجشنبه بعد از کلاست توی آکادمی زبان زدیم به جاده....شنبه عصر هم برگشتیم....البته شب رسیدیم... بخصوص شن بازی کنار دریا به شما سه تا فسقلی خیلی مزه داد... امروز مدرسه آزمون پایان ترم زبان انگلیسی داشتی...نمره A  شدی...
27 ارديبهشت 1394

خدا قوت دخترک ملوس و نازم....

یک هفته ده روزی میشه که هوا عین پاییز شده...ابر ، باد ، بارون...شبها حسابی سرده مجبورم در و پنجره هارو ببندم... شکر و صد شکر..... این روزا تکالیف و مرور درسهاتون بیشتر شده...تمرینات پیانو هم کماکان ادامه داره... ضمن اینکه سه هفته است کلاس خصوصی با حضور معلم باله خونمون و گاهی ما توی خونشون، حسابی وقتتو پر کرده... در نهایت لباس تولدت رو هم سفارش دادم بدوزن...امیدوارم مطابق عکسش دربیاره... چند روزه فرصت نمیکنیم بازی کنیم... انشالله زودتر مدرسه تعطیل شه بیشتر تفریح کنیم... اگه بتونیم هماهنگ کنیم دست جمعی با حضور همکلاسیها و مامانهای مهربونشون چهارشنبه عصر میریم نمایش سفید برفی... امروز نقش کوزت رو توی خونمون داشتم....از صبح تا عص...
20 ارديبهشت 1394

...

w0o0ow چه هفته پر مشغله ای رو پشت سر گذاشتیم...خداروشکر همه چی  رو به راه بود واسه سپری کردن روزهای خاطره ساز با وجود فرشته های بی تکرارمون... پنجشنبه عصر قرار فامیلی داشتیم توی پارک...شام رو طول روز آماده کرده بودم...که به موقع بزنیم بیرون... تا حدودهای 12 دور هم بودیم....بخصوص سردی هوا بیشتر از این اجازه موندن نمیداد... صبح با وجود دونه های ریز روی صورت دنا خانوم شیطون بلا شگفت زده شدیم به سرعت به متخصص اطفال آتیه مراجعه کردیم که خوشبختانه چیز مهمی نبود....بخصوص چون از قبل قرار سفر به قزوین داشتیم بایست سرنوشت این مهمونهای ناخونده روی پوست خواهر کوچولو مشخص میشد...نزدیک به ظهر زدیم به جاده و دو روزی مهمون خاله لیلا جون و بعدم پریس...
18 ارديبهشت 1394