ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات ساینا

دختر نازنین و کوشای من...

1394/4/20 18:23
نویسنده : آزاده
372 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا بیشتر از قبل نتیجه مثبت اونهمه کارتون دیدنهای زبان اصلی دوران بچگی به وضوح واسم مسجل میشه...جدیدا یک ماهی میشه که توی خونه فلش کارت، بصورت لایتنر کار میکنیم که دایره لغاتت بالاتر بده و یک سری جملات...با جملات هیچ مشکلی نداری و در لحظه با فلوئنسی شیک بیان میکنی...به ذهن سپاری کلمات جدید هم بعد از یکی دو روز تکرار و تمرین اوکی...

کلاسهای تابستونی هم هفته دومش برگزار شد...شنبه ها بعد از سفال و نقاشی مجابید که از کتابخونه کانون یکی دو کتاب انتخاب کنید و با خودتون بیارین خونه و بخونید و خلاصه اش رو به ما بگید بعدم توی کانون خلاصه رو بنویسید و تحویل بدید... به نظر من یکی از مثمر الثمر ترین کارهاییه که انجام میدید...آخه این اواخر توی آکادمی همین کارو به انگلیسی انجام میدید...تمرین خوبیه واسه ایجاز و جمع بندی...اولش سخت شروع کردین چون نمیدونستید چیو بگید چیو نگید...ولی با تمرین هر روز بهتر میشید...

اینبار هم توی آکادمی خوش درخشیدی و حسابی خرسند از روان گوییت...معلم از همتون راضی بود ولی در نهایت پارسا برنده اعلام شد... هر جلسه بعد از کلاس شما با حضور ما مادرا توی اتاق دکتر یه ربع بیست مین پرسش پاسخ با دکتر دارید...از این بابت خیلی خوشحالم چون این اواخر جو کلاس بگی نگی یکنواخت و کسالت آور میشد با صحبتی که با دکتر داشتم تغییراتی صورت داده شد که به نظرم نتایج مثبتی به دنبال خواهد داشت...

تمرینات پیانو دقیقتر شده چرا که از دستهای نسیم جون موقع نواختی هر قطعه فیلم میگیرم و نت به نت بایست لگاتو، استکاتو، فورته یا پیانو بی کم و کاست مو به مو اجرا کنی...صداهارو بیشتر حس میکنی و استادت از این بابت بیشتر از قبل رضایتمنده...

معلم باله ات برگشته ولی من همچنان بی تفاوت...جو بدی منو گرفته نه حس بردنت به این کلاس رو دارم نه اسکیت...(امسال خیلی دیر اقدام شد...یکی از دلایلش اینه) ولی سخخخت مترصد آموزش شنات هستم...هفته پیش 15 تیر سرزدم خبری نبود، فردا دوباره سر میزنم احتمالا ثبت نامهای مرداد شروع شده باشه...

سال تحصیلی که گذشت سالی پر از مشقت و پر مشق و تکلیفی سپری شد خودم بیشتر از تو خسته این روزمره گیهای بیهوده ام...بخاطر همین بر خلاف میل خودت که مشتاق هر فعالیتی هستی سعی کردم تابستون سبکی سپری بشه... دو سه روزه سراغ کلاس شطرنج منحل شده ات (تایمش بعد از تغییراتی درست مصادف شد با آکادمی)  رو میگیری میگی پس کجا برم کلاس... نمیدونم...دنبال یه جای خوب بایست بگردم که اثر بخش باشه نه بچه بازی...یه جای جدی...همون بهتر بعیید میدونستم با ازدحام جمعیتی که توی این کلاسها موج میزنه چیزی دستگیرت شه... 

یکی دو هفته پیش توی پارک ارم...موفق شدیم واسه اولین بار با تلسکوب هایی که اونجا بود ماه و زحل رو رصد کنیم...کلی کیف کردی...چرا که عاشق علم نجوم بودی...

کلی حرف دیگه داشتم که با بیدار شدن دنا جون از ذهنم پرید...

پیشاپیش 86 مین ماهگردت مبارک عروسک قشنگم... بوس :-*

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)