ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات ساینا

:-)

روزامون به سرعت داره میگذره و به شروع سال نو نزدیک میشیم... با اینکه قصد خونه تکونی آنچنانی نداشتم ولی از پنجشنبه گذشته تا امروز هر روز صبح تا ظهر مشغول گردگیری و شامپو فرش کشیدن و شیشه شویی و و و شدیم... طبق معمول فقط اتاق شما مونده از بس شلوغه و در حد انفجار ... اجازه نمیدی کوچکترین وسیله ای از اتاقت حذف بشه...وقتی مدرسه ای ریز ریز چیزایی رو ورداشتم و جمع و جور کردم ولی گرگیری و نظافت کلی مونده.... شنبه گذشته رفتیم انقلاب، 6 تا کتاب جدید به کتابخونه ات اضافه شد...3 تا کتاب فلیکس که قرار بود بعد از موفقیتت توی آکادمی و زمانبندی هفته ای که گذشت تا به آزمون برسی واست بخرم( که بخاطر حجم بالای کتابهای جدید به دوتا کاهش پیدا کرد....)...4 ت...
12 اسفند 1394

:-)

باوجود اینکه سعی کردیم پنجشنبه جمعه شلوغی رو سپری کنیم که عدم وجود بابا رو کمتر حس کنیم بازم طولانی و کشدار به نظر میرسید.......ولی خداروشکر تموم شد...فردا شنبه است و بقیه هفته انشالا به خوبی سپری بشه... پنجشنبه صبح آکادمی آزمون داشتی که باز هم موفق شدی حضور مجددت رو تثبیت کنی... عصرش ساعت 4 با ساینا جون همکلاسی پارسالیت که امسال به مدرسه دیگه ای رفته بود، واسه دیدن نمایش زمستونه قرار داشتیم...بخصوص دنا جون حسابی لذتشو برد و شخصیت ها ارتباط برقرار میکرد...یک ساعتی بعد از نمایش توی محوطه فرهنگسرا مشغول بازی شدید... جمعه تا ظهر کارهامونو انجام دادیم بعدش سه تایی رفتیم پارک بازی و هواخوری...بعدم تمرین پیانو و مطالعه ... بعدم شام و لالا...
30 بهمن 1394

:-)

امروز سارا جون فقط رويو كرد البته در محل دفتر هم امتحان اختصاصي جامع فرانسه داشتي،  ولي دكتر  ناغافل غيبش زده بود از صبح، هيشكي هم ازش خبر نداشت  همراهشم زنكيدم ولي جواب نداد...عجيبه...عوضش يك هفته  اضافه شد و با آمادكي بيشتري ميريم... الام ما مطبيم، شما خونه، قرار شد استراحت كني كه بعدش به درس و مشقت برسي... ديروز جلسه و جشن و ووو همه جي با هم بود...كارنامه هاتو دريافت كرديم، همه دروس و فعاليت ها...اكسلنت...بجز زبان فرانسه كه good تيك خورده بود... ...
15 بهمن 1394

:-)

91 ماهه شدنت مبارک عسلم....یکی دو روز بیحال بودی دیروز توی خونه استراحت کردی.....دکتر بجز استامینوفن هیچ دارویی واست تجویز نکرد......فقط استراحت و خوردن سوپ و میوه های توصیه شده... دوستت داریم دختر 7 سال و 7 ماهه نازنین من...:-*
23 دی 1394

:-)

این روزا سرمون حسابی شلوغه و گرم مهمون...با اینحال تا جایی که بشه سعی میکنیم همه فعالیتهای تمرینی و تفریحی طبق معمول انجام شه...سخته ولی شدنیه...البته خودم وقت کم میارم... و برنامه هام به اون ترتیبی که میخوام پیش نمیرن... پنجشنبه گذشته توی آکادمی هم دکتر هم سارا جون بهت جایزه دادن... خوشبختانه توی  یادگیری زبان فرانسه هم روبه پیشرفتی و مشکل خاصی نیست... جمعه ظهر دوتایی رفتیم سینما...شاهزاده روم دیدیم.... سعی داریم انشالله واسه سال آینده مدرسه ات رو تغییر بدیم.....انشالله در جهت اینکه فعالیت های فوق برنامه اضافی ات توی مدرسه رو کاهش بدیم....... دوستت داریم..........بوس.
19 دی 1394

:-)

پاییز هم گذشت...با وجودیکه بابا نتونست شب یلدا کنارمون باشه ولی باز هم یک شب یلدای متفاوت رو گذروندیم.....بینهایت به جفتتون خوش گذشت... از دو هفته قبل با مانترا جون یکی از بهترین همکلاسی ها و دوستانت هماهنگ کردیم که توی جشن شب یلدای ک ی د ز ل ن د شرکت کنیم... دنا جون 3 ساعت و نیم انگار نتونست انرژی هاشو کامل تخلیه کنه و موقع برگشت بازم دلش میخواست اونجا باشه.. شکر.....   ...
4 دی 1394

نود :-)

دختر عزيزم عاشقانه مي ستايم خدايي را كه همواره ثنا كويش بودم، در حاليكه يكي از فرشتكانش را به من ارزاني داشت...نود ماه بخشايش شهد شيرين در آغوش كشيدنت بر ما مبارك
23 آذر 1394

:-)

اين روزها، خداروشكر ريتم كارهات هماهنك و رو به جلوست، بيشترش بخاطر اينه كه روابط بين ما و  معلمهاي مدرسه، استاد بيانو و حتي دكتر به تصور من دلي شده و يه جورايي حضور اين اشخاص جزو لاينفك  زندكيت شدن... اميدوارم همه بجه هاي تيران زمين در مقاطع مختلف زندكي موفق باشند، آمين...
15 آذر 1394