ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

نود :-)

دختر عزيزم عاشقانه مي ستايم خدايي را كه همواره ثنا كويش بودم، در حاليكه يكي از فرشتكانش را به من ارزاني داشت...نود ماه بخشايش شهد شيرين در آغوش كشيدنت بر ما مبارك
23 آذر 1394

:-)

اين روزها، خداروشكر ريتم كارهات هماهنك و رو به جلوست، بيشترش بخاطر اينه كه روابط بين ما و  معلمهاي مدرسه، استاد بيانو و حتي دكتر به تصور من دلي شده و يه جورايي حضور اين اشخاص جزو لاينفك  زندكيت شدن... اميدوارم همه بجه هاي تيران زمين در مقاطع مختلف زندكي موفق باشند، آمين...
15 آذر 1394

:-)

٨٩مين ماه تولدت مبارك باشه عزيز دلم... خيلي دوسست داريم دختر نازنينم... ديروز جند تا بكيج ديكه از محصولات نارسيس رو سفارش دادم اومد، واسه سركرمي خودم و يكيشم بخاطر  بالا بردن دايره لغات زبان فرانسه واسه  شما، روز اول خيلي خوشت اومد كه تونستي از بيست تا تست ١٧ تاشو درست حدس بزني. بنجشنبه، دكتر ازم خواست دنا جونم ببرم سر كلاس، يك ساعت تمام ساكت توي بغلم نشست و كلاس رو زير نظر داشت...خيلي صبوره اين دختر، عاشقشم...جديدا سيدا sida صدات ميزنه، خيلي شيرينتر شده از وقتي كه سعي ميكنه هر جه بيشتر حرف بزنه، منم يه روز، مامان هستم يه روز ماماني، و يه روزم مامانو ...
24 آبان 1394

:-)

٤شنبه شب ٣ تايي رفتيم تولد راميلا جون، صبح ٥ شنبه اولين جلسه كلاس فرانسه ، آكادمي بركزار شد،  ٥شنبه عصر خاله زهره اينا و خاله محبوبه اينا مهمونمون بودن تا فردا عصر جمعه... صبح جمعه هم رفتيم بيرون هواخوري و تفريح و لذت بردن از هواي تميز... ساعت ٤ عصر جمعه برنامه كنسرت بيانو داشتي...كه به خوبي اجرا شد... موفق باشي عزيزم... ...
17 آبان 1394

:-)

يه مدت بارون...امروز صبح برف و بازم بارون...خدايا شكرت... حسابي سرد شده... دخترم، خدا قوت، حسابي سرت شلوغه ...دوستت داريم...
11 آبان 1394