ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

:-)

بالاخره بعد از جستجو و زیرو رو کردن سه تا مرکز خرید، کیف مدرسه با تم مورد علاقه ات رو پیدا کردی...  یه کوچولوترشو هم واسه دنا جون خریدیم به اصرارت با همون تم...گفتی دوست دارم مث هم باشیم... یه کتونی خوشمل هم به سلیقه خودت خریدیم... امروز کلاس شطرنج مربیت کلی ازت تعریف کرد و استیکر و برگه نقاشی جایزه گرفتی... یکشنبه آینده همه بچه های آکادمی مسابقه دارید... پیانو هم نسیم جون ازت راضی بود... ما هم ازت راضی هستیم عروسک... فردا خاله جون اینا میان چند روزی با هم باشیم... بوس  
3 شهريور 1394

:-)

از دکتر خواستم که بعد از اتمام کلاس گروهی زبان انگلیسی، وی آی پی، زبان فرانسه رو واست شروع کنه ولی گفت صلاح نمیدونه که تا قبل از 8 سالگی... بعد از کلاس واسمون جلسه گذاشت و مثلا روشن شدم .....ولی...بیخیال... روز خوبی رو پشت سر گذاشتی و با حاضر جوابی هات حتی بابا رو هم که اونروز به همراه دناجون مهمون های آکادمی بودن رو به وجد آوردی و در نهایت یه لانگ من تصویری جایزه ات بود... این روزا فرصت بازی کردن های فکریمون کمتر از قبل و میتونم بگم صفره....البته بجاش شطرنج .......کتابهای جودی رو جفتمون تند و تند و با اشتیاق دنبال میکنیم... پیانو هم همچنان جزء لاینفک روزمرگیهامونه و تمریناتت رو یکی دو هفته  اجبارا بخاطر دنا و دخالت هاش بدون حضور...
31 مرداد 1394

:-)

روزت مبارك عسل بانو... دو شب قبل رفتيم شهربازي  امشبم بمناسبت روز دخترای گلمون ميريم كيدزلند... امروز اولين جلسه شطرنجت در محل آكادمي استاد محجوب برگزار ميشه... موفق باشي دختر كوشاي من...بوس
25 مرداد 1394

:-)

دیروز فوق العاده خوش درخشیدی...عاشقتیم... 87 ماهگیت مبارک عسل...
23 مرداد 1394

:-)

چند روزه در به در دنبال کلاس های اسکیت و شطرنج بصورت دائمی هستم واست... چند جارو کاندید کردم و فقط مونده حضوری بریم... بسکتبال " ز" متوجه شدم شرط سنی اش از 9 ساله و امسال از متولدین ده دی 85 جذب میکنه... اینجوری  خیالم راحت شد چرا که شرایط بدنی ات باعث شده بود که پا پیش نزارم و منتظر شم بزرگتر شی...  
19 مرداد 1394

:-)

این روزها خیلی ازت راضی ام......و بیشتر از همیشه دوستت دارم.....دیروز قبل از آکادمی رفتیم مدرسه واسه پروب فرم و تعیین سطح زبان انگلیسی... آکادمی 99 درصدی شدی و رادمهر 100... امروز صبح دایی بهنام رفت.....وقتی بود چند بار رفتیم تفریح و شهر بازی و ووو این روزها با محمد مهدی مشغولید...درس و تمرین و  تفریح و بازیهای مختلف در کنار هم..... دنا جونم ول کن من نیست و همچنان وابستگیش به شیر توی شبها ادامه داره... دوستتون دارم عروسکهای دوس داشتنی ام... :-*
16 مرداد 1394