ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

سفر...

1393/5/14 15:12
نویسنده : آزاده
158 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه عصر یهویی زدیم به جاده.....3 حرکت کردیم.....7 نیم انزلی بودیم....خوشختانه به شلوغی جاده ها بر نخوردیم و هوا هم عالی بود... فقط دریا حسابی موج داشت و نمیشد تیوپ سواری کنی بنابراین توی ساحل شن بازی و گریزی هم توی آب میزدی.....من و دنا هم تماشاچی بودیم و از نسیم خنک دم غروب ساحل لذت میبردیم بخصوص دنا جون که هر موقع باد شدت میگرفت ذوق میکرد... شب شام از بس عشق فست فود شدی پیتزا ساندویج سفارش دادیم توی تراس یه فست فودی نشستیم و نوش جان کردیم در حالیکه دنا جونم توی کریر خواب بود..... شب، ساحل قو یه پلاژ واسه اقامت گرفتیم ... تا ظهر بازم کلی توی ساحل مشغول شدین 12 راه افتادیم به سمت ماسال و ییلاقات ماسال شاندرمن.....حسابی سرد بود.....هتل خ.... کلی از خاطراتت دوباره زنده شد...... واسه منم حس خیلی قشنگی داشت......در حالیکه نو پا بودی.... روی پله های چوبی بدو بدو ... و و و

ناهار خاطره انگیز و نوستالژیک زدیم ... بعد از ناهار رفتیم بالاتر( توی ابرها، خونه مادر بزرگه) دور دور و برگشتیم هتل.....شب سردی رو گذروندیم تا صبح یه صبحونه دلچشب که شما با صاحب هتل توی رستوران میل کردی (به اصرار خودت) و ما بیرون از هتل روی تخت های مسقف هتل......11 از اونجا حرکت کردیم به سمیت پایین.......جای جدیدی بنام پونل.....ناهار رو کنار دریاچه رستوران که پر از اردک بود میل کردیم.......قایق سواری هم نصیبت شد......3 ساعتی ناهار و استراحت  مسبر برگشت حرکت به سمت انزلی....یه پلاژ اجاره کردیم و شما و بابا رفتین ساحل.....من و دنا موندیم به استراحت......صبح فرداشم تا ظهر ساحل و اینبار حسااااابی دلی از عزا درآوردی و جلیقه پوشیدی و توی دریا حسابی با بابا شنا کردین......ظهر  رفتیم توی شهر ناهار و ساعت 3 مستقیم برگشتیم خونه که حدود 9 رسیدیم.....توی مسیر دو جا واستادیم خرید و چای و عصرونه و البته سوختگیری.....

سفر مختصر و مفیدی بود که به هر 4 تامون چسبید....بخصوص به شما جوجوها........

دنا جونم خیلی دختر خوبی بود......درست مث زمان بچگی شما........که کلی توی مسیر ها و سفر بودیم.......شکر.......

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)