ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

امروز

1392/8/18 23:54
نویسنده : آزاده
159 بازدید
اشتراک گذاری

wo0o0w تقریبا 10 روزی میشه فرصت نکردم بنویسم... تا جاییکه یادمه سعی میکنم خاطراتت رو زنده کنم عروسکممممممم :-*

الان که خواب خوابی.....امروز از اون روزها بود......صبح تا 8 شب درگیر مدرسه و کلاس های زبان و باله بودی... امروز جزو بهترین روزهایی بود که سپری کردی......ظهر وقتی به مریم جون گفتم 3 روز رو میخوای تعطیل کنی بریم سفر گفت ساینا هییییچ مشکلی نداره با خیال راحت میتونید برید و برگردید منم گفتم تکالیف واسم مهم نیست چون سخت تر از اینا رو از سر گذروندی توی یکسال گذشته......فقط حضورت توی مدرسه و کلاس درس مهم بود که متاسفانه مجبوریم 3 روز بیخیالش شیم..... از امروز غذاهای نذری مدرسه شروع میشد.... اولین روز پلو قیمه داشتین....که سهم منو بابا رو هم فرستادن خیلی خوشمزه شده بود......چه حیف که روزهای دیگه نیستیم آخه انگار طعم دیگه ای داره غذای نذری......

امروز از دکتر اجازه مرخصی گرفتیم جا خورد گفت چیه باز دارین میرین اندیمشک گفتم نه و توضیح دادم اکیدا ازم خواست تکالیف رو اینترنتی دریافت کنم و انجامشون بدی.....که از بچه های دیگه عقب نیفتی.....تستت کرد اینبار با سرعت بیشتر جوابش رو دادی..دکتر حسابی خوشحال شد بخصوص وقتی ثمره تلاشهاشو میبینه....با اینحال یه عده در آستانه اخراجی اند باز.......آخه طفلی ها اونها هم خسته و کوفته از مدرسه میان آکادمی....ولی در هر صورت باید تلاششون رو چند برابر کنن......امیدوارم بتونن....و موفق بشن....

از اونجا مستقیم رفتیم باشگاه.....مربی باله ازت راضی بود...دلم لک زده بود واسه استخر....پرسیدم گفتن بهترین سانس همون سر صبحه خلوت و کاملا تمیز....بعیید میدونم مایو هام اندازه ام باشه...چند ماه پیش در به در دنبال مدل بارداریش بودم که پیدا نکردم گفتم مجبوری دو تیکه ببری......دوست نداشتم ولی انگار چاره ای نیست...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)