ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

روزهای خوب و به یاد ماندنی

1392/5/11 15:51
نویسنده : آزاده
197 بازدید
اشتراک گذاری

روزهای قشنگی رو پشت سر میگذاریم... حجی جون پیشمونه... سعی میکنیمم با وجود هم سرگرم باشیم و وقتمون به بازی و تفریح و ... میگذره...

دیروز صبح رفتیم مدرسه واسه تعیین سایز مانتو شلوار خانوم مدیر با دیدنت حسابی به وجد اومد... بردت توی دفترش و کاردستی که قبلا بهش داده بودی رو نصب شده روی دیوار بهت نشون داد و تشویقت کرد که بازم واسش کار ببری....توی لباس فرم حسابییییییی جیجر و خوردنی شده بودی...توجه همه رو به خودت جلب کردی و اسه همین هر کسی قربون صدقه ات میرفت و ابراز احساسات...

سایز مانتوت 24 شد... البته خانوم مدیر گفتش که لباس فرمتون رو توی کلاس در میارین و با لباس راحتی روز رو سپری میکنین... راستی مقنعه هم سایز 1 رو انتخاب کردیم.... فرمتون آبی با حاشیه سفیده... یک دست لباس ورزشی....گرمکن شلوار صورتی هم دادن که آوردیم خونه تا انشالله پاییز تایم های ورزشی تن کنی... بعد از پرو لباس بردیمت استخر...قبلش رفتیم خرید واسه مهمونی افطاری شب.

چند شب پیش رفتیم دیدن عمه فاطمه... و عمو مجتبی که اومده بودن پیش خاله محبوبه... بعد از افطار بلافاصله راه افتادیم نیم ساعته رسیدیم یعنی تقریبا یک ربع به 10 تا 12 موندیم به دید و بازدید و گپ و گفت... خیلی چسبید... و شارژ شدیم در کنار هم...

دیروز همه رو افطاری دعوت کرده بودیم و طبق معمول تا نصف شب بیدار موندیم....روزه دارا واسه صرف سحری بیدار شدن و ما خواب.... دیشب حسابی با عمو علی اینا گِل بازی کردین و ... فوتبال دستی و دوز بازی و مارپله... انقدرررر که 11 نیم بیهوش رفتی تو رختخواب... قبل از ظهر مهمونها رفتن... و ما موندیم با بابا و حجی که روزه بودن و چرت میزدن....

این هفته زهرا و سما جون میان...آخه خاله محبوبه قراره انشالله و به سلامتی 3 شنبه نی نی شون به دنیا بیاد...خیلی خوشحالی به عمه جون (مامان بزرگ زهرا و سما) گفتی زهرا و سما جون رو اسکیت ثبت نام میکنیم که بمونن خونمون...

قربونت برم که انقدر به فامیلها و دوستات علاقمندی.

الان مسابقه بسکتبال ایران کره میببینیم و همزمان با هم کاردستی درست میکنیم... دلم واسه باشگاه و تمرینات بسکتبال تنگ شده... انشالله بتونم بعد از فارغ شدن از این روزها و ماهها ادامه بدم.....آمین

فردا کلاس زبان داری....

عصر باید با هم زبان کار کنیم...

اسکیت این هفته مربی نداری...سمن جون رفته مسافرت... ولی ازمون خواست که سر تایم خودت بری و تمرین کنی...

راستی پریروز بالاخره فرصت کردیم و با وقت قبلی رفتیم به آدرسی که آقای حکیم رابط  بهم معرفی کرده بودن و مسئله پیانو رو اوکی کردیم... خیلی خوشحالی که میتونی دوباره موسیقی رو جدیتر دنبال کنی ...عروسکم انشالله توی این زمینه هم موفق باشی...

دوستت داریم ...... بیشتر از همیشه...:-*

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)