ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات ساینا

جمعه

1392/2/13 11:59
نویسنده : آزاده
102 بازدید
اشتراک گذاری

w0o0w دو روزه اندیمشک از آسمون سیل آسا بارون میباره... اینجا ولی فقط ابریه... و خبری از یه قطره بارون نیست...

امروز قرار بود همگی بریم پارک که هنوز میسر نشده. چون دیر بیدار شدین منم دست به کار نهار شدم و طول کشید. شاید عصر بریم. چون همش میگی مگه قرار نبود بریم پارک و اسکوتر بردارم؟؟؟

همشم میگی یادت باشه یه خوراکی واسم بخری از بیرون...

یکسره میای بغلم میکنی و میگی "دوستت دارم عزیز دلم، قربونت برم، عااااااااااشقتم"

قربونت برم دختر پر از محبتم....ما هم خیلی دوستت داریم........بیشتر از قبل.

از اینکه این مدت بی ملاحظگی کردم و اذیت شدی معذرت میخوام و میخوایم.... از وقتی به دنیا اومدی همش مث بزرگا باهات رفتار کردیم و توقعات بیجا داشتیم گاهی...

این چند روز از مثلا نقاشی کشیدن و تمرین موسیقی و بازی شطرنج و قایم موشک فیلم گرفتم که به دکتر پ نشون بدم....خیلی مشتاق بود ببینه تو خونه چیکار میکنی و برخوردهات توی این موقعیت ها چه شکلیه...

دایره لغات تمرین شده ات توی کلاس زبان جدیدت 40 تا شده.....که همراه با ضمایر فاعلیه....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)