ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه سن داره

خاطرات ساینا

پایان فروردین...

1394/1/29 22:31
نویسنده : آزاده
148 بازدید
اشتراک گذاری

این چند وقت حسابی سرم شلوغ بود... جلسه مدرسه و کلاسهای شما قدیم جدید...پرس و جوی برنامه های آینده ات.....تولد..... پیگیری خریدهای مطب و...

پنجشنبه تولد ساینا جون یکی از بهترین همکلاسیهات بود جفتتون کشته مرده همید.....منم دوسش دارم خیلی جیگره....حسابی خوش گذروندیم دور هم...

هوا از وقتی برگشتیم بخصوص شبها سرده و مجبور شدیم دوباره شوفاژ هارو راه بنداریم...یکی دو شب خاموش  کردیم چنان سرد شد که فکر کنم دنا بخاطر سردی هوای اتاق خواب سرما خورد...البته بابا میگه ویروسیه و از شما گرفته....یک هفته ای میشه که عمو موسیقی میاد مدرسه و واسه جشن آخر سال، جشن الفبا آماده میشین...

مدرسه سیاستش اینه که ارزشیابیتون توی چهار هفته اردیبهشت انجام شه اونم با مرور هر هفته یک چهارم مطالب درسی...

توی جلسه عملکرد7 ماه تحصیلیتون با دیدن تیچر مهد کودکت سورپرایز شدم....من که اولش نشناختم ولی با لبخند های جسته گریخته دورادور توی جلسه کم کم شناختم....میس مانیا دومین تیچرت توی مهد م... به همراه میس غزال واسه ترم جدیدتون توی مهر با مدرسه قرار داد دارن......حسابی تجدید خاطره کردیم...این ترم بعد از باران و ویانا نمره دوم کلاس شده بودی...اونا 100 شما 90...بقیه بین 75 تا 40...اعتراف میکنم که کوچکترین کمکی بهت نکردم و تمام نمره های دروس مختلف رو خالصانه با پشتکار و تلاش خودت کسب کردی... نمره 90 انگلیسیت به اندازه نمره صد واسه من ارزشمنده...

کادر فرانسه بعلت جابجایی تایم جلسه که با اعتراض من و دو سه تا از مامانها تغییر کرده بود نتونسته بودن حاضر شن...

از اونجایی که اکثر بچه های کلاس متولدین فروردین اردیبهشت و خرداد هستن تقریبا هر هفته یا دو هفته یک بار تولد دعوتیم بخاطر همین جشن تولدت که قرار بود یک ماه زودتر توی اردیبهشت برگزار شه منتفی شد و به همون خرداد موکول شد.....انشالله...

جمعه صبح تا ظهر رفتیم پارک پردیسان بادبادک هوا کردیم و بعدم دوچرخه سواری... خیلی چسبید.......عصرش خاله زهره زنگ زد که بریم پینت بال....ولی بابا از بس با شما دو تا تپه نوردی کرده بود نا نداشت منم بخاطرش موندم گناه داشت با دنا تنهاش بزارم...بنابراین خاله زهره اینا بعد از بازی اومدن خونمون و عصر و شب باهم بودیم و شماها بازی کردین....خیلی خوش گذشت...

امشب زودتر از همیشه خوابیدی چون تکالیفت و تمرین پیانوت رو بی وقفه انجام دادی و حتی دو ساعتی با رامیلا بودین و بهش املا هم گفتی....

دوستت داریم نازنینم...

 

پسندها (1)

نظرات (0)