ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

ساینا....

1393/3/26 11:53
نویسنده : آزاده
142 بازدید
اشتراک گذاری

مدتی که مدرسه نمیری، هم بد غذا شدی... هم زیاد به حرفهام توجه نمیکنی...

غذا هر چی باشه میخوری (یه جورایی از روی اجبار چون چاره ای نداری و گزینه دیگه ای پیش روت نمیزارم) ولی قبلش میگی چی داریم ، بعدم میگی واییییی ... حتی راجع به غذاهای مورد علاقه ات...نمیدونم یه پیکه.....و گذری یا میخوای همینجور ادامه بدی...

در مورد حرف نشنوی، وقتی میگم چرا اینجوری شدی، میگی من که طوریم نیست....میبینی که هر جا میریم مدرسه آکادمی، و جاهای دیگه همه ازم تعریف میکنن و ..... نمیدونم چی بگم چون با واقعیتی تلخ روبرو میشم... میگم مهم اینه که توی خونه هم به حرفهام توجه کنی... 

از طرفی میدونم واسه خونه نشین شدنت هم میتونه باشه... چون بیرون که میریم و تنوع و دگرگونی های پیش روتو میبینی، گوش به فرمان میشی....همین دیروز وقتی رفتی پارک، تا صدات زدم ساینا بریم خونه خیلی سریع از دوستت توی پارک خداحافظی کردی و گفتی مامانم میگه بریم...

بجز پیانو که چاره ای جز تمرین نداری، درس دیگه ای نمیخونی....منم بیخیالت شدم و صفر کیلومتر بدون مرور قبلی میبرمت آکادمی و باله ولی خوشبختانه رضایتمند میای بیرون.....غیر از opd که دکتر بهت اختیار عمل داده....

ولی همچنان جلوی تیوی میشینی....روی زمین لخت بدون فرش... ووووو نق و نوق موقعی که میگم ساینا تیوی کافیه...

دنا جون بیدار شد.....

تا بعد.....

پسندها (1)

نظرات (0)