ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

سکوت خونه....

1392/6/2 18:37
نویسنده : آزاده
144 بازدید
اشتراک گذاری

نفسم الان خوابی... کم کم باید بیدارت کنم برم اسکیت...

دو روزی خاله زیبا جون اومدن پیشمون... ولی الان رفتن )): خونه فامیل همسر......و بعدم بای....

صبح با هم 3 تایی رفتیم آکادمی......با دکتر راجع به سوالی کردن با Are We , Are You که توی تمرین دیشبمون یه کم قاطی میکردی صحبت کردم......که رفت، سر کلاس تستت کرد و گفت به هیچوجه اشتباه یا قاطی پاتی نمیکنی......و حسابی ازت راضی بود....شکر...

دیروز محمد از پیشمون رفت.....جاش خیلی خالیه.... تمام این 10 روز بی وقفه و بدون خستگی باهات بازی کرد.......کلی بازی ابتکاری هم با هم کار کردین و کتاب خوندین......خیلی پسر صبور و مهربونیه......من که خیلی دوستش دارم...

خونمون بعد از ماهها سوت و کور شده... طفلی شما که بیدار شی و خاله جونو نبینی چه حالی میشی؟ چون قرار شد واست دو تا کتاب دیگه هم بخونه....یهویی پا شدن رفتن...

امشب سعی میکنم بعد از پیست بریم پارک س و اسکوتر بازی کنی و ...

حسابی هوامو داری در مورد نی نی........یکسره ابراز عشق و محبت میکنی.....شاید قبل از سفر آخر هفته، زودتر از تاریخ موعد بریم چکاب پیش دکترم.......چون شما هم عجله ات بیشتره......و قرارمون با خانوم دکتر وسط سفرمون میفته....

وارد ماه 5 شدم و همین روزهاست که دردهای لگنی و ... بیاد سراغم.....باید یه برنامه بچینم مرتب برم استخر و شنای قورباغه کار کنم شنیدم یوگا هم واسه این کار مفیده و به زایمان کمک میکنه.....ولی من یوگا دوست ندارم.....حوصلم سر میره با حرکاتش.....:دی

بیام پیشت بیدارت کنم بریم پیست..........دوستت دارم .....بوس

تا بعد......

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)