ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

اون مدت تا امروز......

1392/4/21 13:25
نویسنده : آزاده
162 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه هفته پیش عمه جون اینا رفتن.....بعدش رفتم استخر و ته تهای تمریناتم رو بزنم.....

برگشتن پشتیبان زنگ زد... که مث همیشه گووووووود...

آخرین جلسه استخر رفتن و آموزشم رو یک روز جلوتر انداختم که زودتر آزاد شم و اینکه فرداش که سپیده جون اینا میان سرحال باشم و به کارهام برسم... اصلا روز خوبی واسه حسن ختام جلسات آموزشیم نبود از بس شلوغ بود نمیتونستم درست تمرین کنم... واسه همین زودتر از مربی تشکر و خداحافظی کردم اومدم خونه... به سرعت آماده شدیم رفتیم کلاس آکادمی....یه 10 مین دیر رسیدیم ولی به سرعت خودت رو به کلاس و درس جدید وفق دادی......کاربرد Do بود.....مامان پارسا فکر کرد قبلا باهات کار کردم که اینهمه به راحتی جواب میدی و واست جا افتاد توی همون چند مین..... دکتر اومد سر کلاس و بعد از کلاس تستت کرد که مث همیشه خوب.....واسه شما و پارسا بستنی آوردن بای دادیم رفتیم خونه.....

عصرش رفتیم اسکیت و بازی و بعدم خرید...

قبل از ظهر سه شنبه بردمت استخر ...ظهر مهمونها رسیدن.....تا شب گپ و گفتگو و بازی و شیطونی...

چهارشنبه صبح تا عصر بیکار توی خونه.....عصرش همگی رفتیم پیست واسه اسکیت بعدم با بچه ها وسطی بازی کردین و فیلم و عکس و...

خانوم همسایه "ف" خانوم سوغاتی های سفرش رو واسه شما و نی نی جدید آورد...دستشون درد نکنه... مامی رامیلا هم زحمت کشید دلمه و آلبالو پلو واسمون فرستاد پایین... که عالی بود...

پنجشنبه تدارک آش رشته رو با زن دایی دیدیم...... تا عصر بازی کردیم با بچه ها بعدم پمپ بنزین رفتن و رشته آش خردیدن.....دم افطار آش آماده شد قبلش بردم واسه دو تا همسایه... خیلی خوشمزه شده بود.........همراه با یه عالم پیاز و نعناع داغ که من عاشقشم...

امروز جمعه تا بیدار شدیم دوتایی رفتیم حمام......کم کم همه بیدار شدن........بعد از صرف صبحونه و یه کم بازی کردن با نی نی و کالسکه اومدیم توی اتاق دوتایی درس خوندیم.......الانم منتظری با هم بسته آموزشی که خاله ملیح جون زحمت کشیدن واست فرستادن رو واسه شصتادمین بار کار کنیم...

شدیدا عجله داری نی نی به دنیا بیاد همش میگی کی میاد میخوام کلی چیز یادش بدم و بازی کنیم و و و و یکسره میخوای واسش خرید کنی...

وقتی از خیابون کلاس موسیقیت رد میشیم بهانه کلاس رفتن رو میگیری و همش میگی پس کی میریم دوباره کار کنم.....و من شرمنده که هنوز فرصت نکردم برم دنبالش.....جدیدا بین پیانو و ویولون اول پیانو رو انتخاب میکنی.......تا ببینیم در آینده چی پیش میاد.....

با کتابهای جدیدی که واست خریدیم حسابی شادی........کتاب قصه های شاهنامه و قصه های شب واسه دختران.........خیلی آموزنده و شیرینند..........آخه منم دوست میدارمشون......

دوستت داریم عسلکم...

راستی ثنا کوچولو خیلی شیطون شده.........ولی شما با مهربونی همه وسایلت رو در اختیارش قرار میدی....خیلی گلی عشقم........ بوووووووووووس....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)