ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

روزهای شاد و شنگولی ما دو تا......

1392/4/15 17:09
نویسنده : آزاده
190 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره فرصت شد بیام پای سیستم و بنویسم...

یک هفته ای میشه که عمه جون اینا مهمونمونن....خیلی خوشحالی و خوشحالیم... حسابی داره بهمون خوش میگذره با وجودشون...

هر روز صبح تا شب یه جور برنامه میریزیم که هم تفریح کرده باشیم و هم به کارها و کلاسهامون رسیدگی کنیم...

استخر رفتن جفتمون به راهه....ضمن اینکه بابا و عمو و پسرا هم واسه خودشون جدا گونه برنامه استخر میریزن...

آکادمی هم که همچنان میری و میای....و بهترینی.....هم دکتر هم پشتیبان حسابی ازت راضی اند... تمام جلساتی که رفتی جایزه گرفتی...ولی واست سواله که چرا روی بورد عکست نیست......

دلت واسه کلاس موسیقی حسابی تنگه.....همچنان فرصت نشده که بریم و رد پیانو رو بگیریم....شاید قبل از اون بریم و چند جلسه ای ویولن کار کنی......ولی هنوز وقت نکردم.....از بس بی تابی.....

اسکیت هم با وجود بچه ها میریم و میایم و در کنارش تفریح و بازی توی پارک محل پیست....وسطی و بدمینتون و .....

یکشنبه شب رفتیم پارک خ کنار خونه...

دوشنبه صبح رفتیم باغ پرندگان...........عصرش کلاس زبان....(استثنائا) بعدم اسکیت...

سه شنبه صبح جفتمون استخر داشتیم.....عمه اینا رفتن پیاده روی تا مرکز خرید.....و پارک

عصرش آقایون رفتن استخر........برگشتن رفتیم خرید وسایل ورزشی که نیاز داشتیم بعدم سفره خونه سنتی دیزی...با موزیک سنتی زنده.....بعدم .... سریال، گپ، لالا...

چهارشنبه صبح "یادم نیست" عصرش اسکیت .... من نوبت سونو و چکاب داشتم... همه چی شکر خدا خوب بود..... سونوی ان تی....

.پنجشنبه صبح استخر رفتم بعدم ، آزمایشگاه ن واسه تست غربالگری... یه گشتی توی بازار زدم واسه .... که جنس با کیفیت نیافتم و برگشتیم....

پنجشنبه عصر رفتیم پارک ملت و توفیق اجباری نصیبمون شد که فیلم " چه خوب شده برگشتی" رو ببینیم... فوق العاده بود...... (البته بخاطر شلوغی سینما و وجود عمه اینا بهمون چسبید وگرنه شاید اگه تنهایی رفته بودیم اینهمه از دیدنش لذت نمیبردیم....) کار جدید و نویی بود با بازی عطاران و بهداد در کنار هم....به کارگردانی داریوش مهرجویی....بعد از عمری بسی شادمان شدیم از دیدن یه فیلم توی سینما.

تا نصف شب توی پارک موندیم و همونجا شام خوردیم و بساط چای......

صبح جمعه استراحت و بساط نهار....قبل از ظهر آخرین قسمت جودی آبود رو مشاهده کردیم و رفتیم تیراژه و سرزمین عجایب.... یه کتاب قصه نفییییییییس واست خریدم با چند تا بازی فکری و گل رس و چند تا مختصر وسیله گل بازی(سفال) کتابهای تقویت هوش دوران نوزادیت رو  واسه نی نی جدید خریدیم و پک کامل می می نی رو که خیلی وقت بود میخواستی(به یاد دوران طفولیت) پازل و ... عمه اینا هم یه بازی فکری و چند تا کتاب و ......(دومینوی چوبی واسه عارف بالاخره کاملش رو پیدا کردم و واسش خریدم...) و... چند تا چیز ریزه میزه...

تمام عصر همه مشغول بازی با "کریدور" بودن....من و عمه هم  حل کتاب جدول .... بعدم شام آماده کردیم و خوردیم و همه خوابیدن....

صبح شنبه همگی رفتیم بیرون.......اول شمارو بردیم کلاس......بعدم رفتیم بهار واسه عارف کفش بخریم....واست دو سه تیکه خرید کردم... مهلت نمیدادی و یکسره دلت میخواست واسه نی نی جدید خرید کنی......

تا بعد......... گوشیم داره یکسره زنگ میخوره.........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)