این روزها...
هر روز صبح بعد از خوردن صبحونه میبرمت مهد و برمیگردم خونه و بعد از مدتها دوباره کتابخون شدم...
بیشتر کتابهای زبان انگلیش و فیلمهای مستند زبان اصلی....اگه خدا بخواد کم کم ورزش رو هم از سر بگیرم...کلاسهای بسکتبال و پیگیری میکنم و یه آموزش خصوصی شنا هم خوانوادگی قراره بریم...
ساینا هم مشغول یادگیریه و خداروشکر به خوبی داره پیشرفت میکنه....تا جایی که بشه سعی میکنم واسش بعد از مهد وقت بزارم و باهاش باشم.....روزمرگیهاشو مرور میکنیم فیلم میبینیم و بازی میکنیم لگو پازل کاردستی و هر چی که وقتمون رو پر کنه...
تفریحاتمون سر جاشه....احساس شادابی میکنم... آخر ماه هم قراره خاله مریم و فاطی جون بیان پیشمون آخه کنکور ارشده.....
دخترک هم که هر موقع مارو میبینه میپره بغلمون و ابراز محبت و دوست داشتن و ماچ و بوسه و ........
تا بعد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی