آقابزرگ...
پریشب به بهانه شب یلدا رفتیم خونه خاله محبوبه اینا شب خوابیدیم نزدیک ظهر خاله زهره اینا هم اومدن و تا شب دور هم بودیم... مث همیشه خوش گذشت... برگشتن طبق معمول وقتی به خیابون منتهی به بیمارستانی که آقا بزرگ بستری بودن رسیدیم در حالیکه دلتنگشون شدم بی اختیار بغضم شکست و ... واقعا دلم تنگ شده واستون آقا بزرگ مهربون... تا ابد دوستت داریم و یادت توی قلبمون میمونه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی