ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

روزایی که گذشت....

1393/7/10 14:51
نویسنده : آزاده
202 بازدید
اشتراک گذاری

مدت زیادیِ اینجا ننوشتم... یکی از دوستان میگفت با وجود ف ی س دوغ اینستاگرام و بقیه شبکه ها...بازم مینویستی....... به نظرم ربطی نداشت.....هیچوقت هیچ جا به اندازه نوشتن توی وبلاگ لذت نبردم....اینستا که محل جولان عکسهاست.....کلا درگیری من باهاش خیلی کمه....ف ی س بوغ و بقیه جاها هم هر کدوم جایگاه خودشونو دارن... ..برعکس، شدیدا منتظرم با سواد شی که یا یه وب جدید تاسیس کنیم ، یا توی همون وب پرشین بلاگ فعلی تجربیات و خاطره ها و ذهن نوشته های قشنگت رو بنویسی... بهت قول دادم تایپ کردن درست و اصولی رو هم بهت آموزش بدم......تو فقط با سواد شو.........قربونت برممممممم.....به امید اون روز که زیادم دور نیست.....

دلیل دیر نوشتنم شلوغیمون بخاطر قضیه آقا بزرگه...

اواخر شهریور بخصوص از کوچیکترین زمان واسه تفریحت استفاده میکردیم...

شهر موشهای 2 رو دیدیم...

پارک و دوچرخه سواری......

2 شب قبل از رفتن به مدرسه هم 6 ساعت تمام شهربازی.....نتیجه اش سرماخوردگی جفتتون بود....روزای اول مدرسه رفتنت اینجوری گذشت....

سرماخوردگی دنا جون طولانی تر بود... یک هفته تمام دارو.....3 روز دیگه باید واکسن آنفولانزاش تکرار شه....

ما سه تا هنوز فرصت نکردیم واکسینه شیم... طلسم شدگانیم ....D:

خداروشکر اوضاع بر وفق مراده.....همه معلمها ازت راضی اند....هم مدرسه(توی جلسه آشناییمون با معلم های مدرسه مث سال پیش فقط تعریف تمجید شنیدم)......هم پیانو و تیچرت توی آکادمی....

دومین کنسرت پیانوت 3 مهر با اجرای 5 قطعه از کتاب های جان تامسون و آوای پیانو انجام شد.....به خوبی.....و پرفکت.....(از قول نسیم جون)

دو تا کتاب جدید اضافه شد.....آرون 1 و 2

نتیجه تست چند زبانگی  که 7 ماه پیش (اگه اشتباه نکنم) توی آکادمی داده بودی رسید و روز ثبت نام کلاس شاهنامه خوانی (جدیدا اسمش، سروشان صلح و دوستیه) توسط دکتر بهمون ابلاغ شد...

دیروز دفتر آکادمی مرحله دوم تست حساسیت شنوایی داشتی....بعد از کلاست ، 1ساعت و 45 مین طول کشید...

یه خبر خیلی خوب که هنوز بی اطلاعی این که عمه جونت اینا الان توی راهند... و تا 3 شنبه پیشمونن......دلیل اصلی حضورشون عمل جراحی آقا بزرگه که انشالله قراره شنبه صورت بگیره....امیدوارم به خیر بگذره...

از صبح تمرین پیانو داشتیم و انجام تکلیف آدینه... الان داری پپاپیگ میبینی.......دنا جونم روی تاب کنارته....و مشغولش کردی....

تا بعد......

بوس:-*

پسندها (1)

نظرات (0)