ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات ساینا

ته مونده نوشته های مرداد ماه

1393/6/1 0:35
نویسنده : آزاده
122 بازدید
اشتراک گذاری

عروسکم الان خواب نازی.....گفتی خدا کنه کابوس ماجرای امروز رو نبینم......گفتم بیا پیش خودم بخواب.....تا کابوس نبینی......خیلی سختت بود.......

بگذریم........

از کلاسهای تابستونی مدرسه ات بگم که کلا تمام شد......و صبحها آزادی....

توی زمینه شنا حسابی پیشرفت کردی طی 12 جلسه واقعا کولاک کردی....اصلا  فکرشم نمیکردم به این زودی راه بیفتی....و به راحتی توی قسمت عمیق شنا کنی....آخرین جلسه فستیوال ترتیب داده شد با حضور ما مسابقه دادین...شما 4 بار مسابقه دادی که در نهایت یه مدال نقره فرمالیته بدست آوردی...و خوشحال شدی و شدیم.... پریروزم من و شما و خاله زهره صبح کله سحر سانس 8 رفتیم استخر و دوباره شاهد هنرنماییت شدم... چیزی که بابا آرزوی دیدنشو از نزدیک داره طفلکی... گفتم غصه نخوره شاید جور شه بریم اندیمشک استخر خاله جون اینا.....

دوشنبه آینده آخرین جلسه کلاس زبان انگلیسیت برگزار میشه و بعد از اون یک ماه آنتراکت تا اول مهر که برنامه جدید آکادمی اعلام شه....

پنجشنبه ها از طرف آکادمی انتخاب شدی که کلاس شاهنامه خوانی شرکت کنی....با اینکه به هیچوجه تمایل نداشتی به اصرار دکتر میریم......واقعا کار سختیه انرژی بر و البته حفظ شاهنامه هم که زمان بر......اونم اشعاری که هضم خیلی از کلماتش واسه خود من همچنان سخت و ثقیله چه برسه به شما....با این وجود به عشق خود شاهنامه و شنیدن داستانهاش از زبان خانوم دکتر م، 3 جلسه رو پشت سر گذاشتی....

جفتشون حسابی شیرت میکنن و پرو بال میدن....ولی نمیدونم......چی پیش میاد آیا ادامه خواهی داد یا نه...... خدایی من یکی کم آوردم...

باله دو اکثرا دو سانس پشت هم میری باشگاه... مربی ات انتظار داره توی خونه تمریناتتو واسه من اجرا کنی...ولی کو وقت....

اسکیت هم به همین ترتیب ادامه داره.....واسه امسال بیخیال انتخاب رشته و پرداختن به اون شدیم.....ترجیح دادیم همچنان پایه قوی شه تا انشالله سال بعد....

دیروز من باهاتون نیومدم پیست ظاهرا حین آموزش یه تکنیک جدید با صورت به فنس ها برخورد کردی و بینی ات یه مقدار ورم کرده بود که همونجا  با کمپرس سرد به قول خودت دردش خوابید....و خوشبختانه چیز مهمی نبود....

پیانو تا جاااااایی که بشه هر روز تمرین داریم....و خداروشکر رو به راهی و نسیم جون ازت راضیه و کلی بخاطر پشتیبانی و پیگیری های دقیق من تشکر کرد؛ چه کنم... عشق موسیقی منو هلاک خودش کرده D: ...نمیتونم پیگیر نباشم... موفقیت و پیشرفتت بخصوص توی زمینه موسیقی بیشتر از هر چیزی منو خوشحال و ترغیب میکنه واسه ادامه این مسیر...

بخاطر عشقی که به دنا جون داری ازت ممنونممممممممم.....بخاطر مراقبتها و سرگرم کردنش... واقعا وجودت بزرگترین نعمتیه که به ما از طرف خدای مهربون داده شده.....

خدایا شکرت.........الحق که یه دونه ای....

پسندها (1)

نظرات (0)