ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات ساینا

آخرین کنسرت...پایان نامه دوره ارف ساینا جون...

1392/3/21 1:26
نویسنده : آزاده
201 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز آخرین جلسه کلاس دوره ارف موسیقیت بود.....با یه جعبه گنده شیرینی رفتیم آکادمی... و کل آکادمی رو شیرین کام کردیم به 5 مین سالگرد تولدت، عشقم...امروز به افتخار تولدت توی کنسرت تبریک مخصوص و موزیک تولد مبارک رو نواختین...

عروسکم، امروز از آکادمی موسیقی فارغ التحصیل دوره ارف شناخته شدی... خیلی دلم واسه این روزها تنگ میشه. مربی های نازنینت لادن و مونا جون خیلی بهت ابراز علاقه کردن... و دلتنگی. حسابی ازت تعریف کردن و از اینکه اشتیاق من و بابا رو در پیشرفت موسیقی و پیشبرد این مسیر شاهد بودن تحسینمون کردن... و واست آرزوی موفقیت داشتن... کلی فیلم  و عکس از امروز ....یه عالم خاطره..... بچه ها همه ناز شده بودن امروز... آماده واسه یه جشن و کنسرت پایان دوره... با اینکه از دو ساعت معطلی پشت در کلاس و گوش دادن به حرفهای صد من یه غاز بعضی ها خلاص شدم....ولی دلم واسه لحظه به لحظه این روزها تنگ میشه. از این به بعد اگه قرار باشه منتظر اتمام کلاست شم فقط نیم ساعت طول میکشه... و این خودش جای خوشحالی داره واسم... امروز توی موزیکهای مختلف سازهای مختلف دست گرفتی...

ای داد بیداد... خاش خاشک

تولدت مبارک... فلوت

ماه تو آسمونه... متالفون

ساعت.... متال فون

و....باقیش یادم نیست باید فیلمو بازبینی کنم (:

خلاصه که خوش درخشیدی... با اینکه خسته از آکادمی زبان و یه روز پر از مشغله داشتی...

کلاس زبانت هم امروز واسه خودش حکایتی داشت... که اجالتا و فعلا از حوصله نگارشش خارجم....فقط اینو بگم که امروز واقعا به یقین رسیدم که تمام توجه دکتر پ رو معطوف خودت کردی و به تو به یه چشم دیگه نگاه میکنه و یکسره ابراز علاقه و محبت بخصوص بخاطر داشتن شخصیت با ثبات و محکمت میکنه... شب زنگ زد که حالت رو بپرسه که خوشبختانه خودت گوشیم رو جواب دادی و گفتی مامانم داره خونه رو مرتب میکنه واسه مهمونها....وووو ازت خواست بهم بگی بهشون زنگ بزنم...

بعد از شام زنگیدم و کلی راجع به عملکرد امروزت حرف زدیم و تفسیر رفتار نابهنگام و عجیب امروزت ...بگذریم...

واسه امروز کلییییییییی حرف داشتم که الان دیگه فرصتش نیست......آخه 1 نصف شبه....و من خسته از یه روز فوق العاده کاری...و اور اکتیو...

فردا و پس فردا مهمون داریم.....و خوشحالی و خوشحالیم.....خیلییییییییی

احتمال زیاد پنجشنبه شب یه مهمونی تولد داشته باشیم واسه عشق کوچک زندگیمون...

امشب حرفهای بامزه ای سر شام میزدی......و یکسره قهقهه.......کاش حسش بود مینوشتم.....

ولی دیروقته......

دوستت داریم یه عالللللللللللمه.....بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)