ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات ساینا

:-)

1395/9/14 16:36
نویسنده : آزاده
254 بازدید
اشتراک گذاری

هفته پیش یکشنبه شب عمه جونت اینا رسیدن خونمون...دوشنبه صبح حول و حوش 10 راه افتادیم به سمت ماسال...عصر 3 رسیدیم ییلاقات...تمام مسیر برفی بود....اونروز هوا گرمتر بود...کلی لذتبخش بود آفتابش...دو روز و دوشب موندگار شدیم.....از هر فرصتی واسه بیرون رفتن و عکاسی و برف بازی استفاده میکردیم... توی سوییت هم بساط شیر قهوه ی داغ راه مینداختم و همگی گرم میشدیم... خیلی دلچسب بود ظهر چهارشنبه برگشتیم خونه.....دم غروب رسیدیم.....صبح پنجشنبه کلاس داشتی....با موفقیت پشت سرگذاشتی...واقعا هر بار که دکتر ازت راضیه یه موفقیت واست محسوب میشه.....چون هر آن ممکنه بخاطر کم کاری اون هفته، دیپورت شی....چشمک

بعد از کلاس فوری ناهار بارگذاشتم همگی رفتیم میلاد نور... عمه خرید و من تعویض یکی از لباسهایی که قبلا واست خریده بودم...(شلوار) دو تا بلوز بازم واسه جفتتون ورداشتم.....عمو سرتاپاشو نو کرد و یه پلیور بافت خوشگلم واسه عارف جون...بعد از ناهار فورا زدیم بیرون هوا بسی دلپذیر شده بود به همراه نم نم بارون رفتیم پارک ملت بدمینتون بازی و بعدم خونه خاله اقدس و بعدم رستورانشون شام و...تا 11 نیم موندیم و برگشتیم خونه صبح جمعه عمه اینا بایست برمیگشتن...بابا هم همراهشون رفت......تا سه شنبه که انشالله باز پنجشنبه جمعه که کلاس داره و بایست بره دانشگاه...

هفته منظمی رو شروع کردیم کارا روی رواله...الان داری پیانو تمرین میکنی...بعدشم قراره انگلیسی فرانسه کار کنیم.....چون امروز بیرون کلاس نداری..........خوشبختانه...

راستی دو هفته میشه که زنگ هنر گلیم بافی میکنین...یه دار چوبی و چند تا کاموا......کلی ذوق کردین همتون......خوشحالم که خوشحالی عروسک همیشگی من.......بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)